دیگر وقتی آب روی زمین داغ میریزد بوی نم خاک را استشمام نمی کنم... وقتی کنارشان می نشینم چادرم خاک نمی شود... دیگر حتی خورشید را هم نمی بینم... . . می خواهم چادرم خاکی شود... آفتاب داغ صورتم را بسوزاند... بوی خاک و یاس با هم مخلوط شوند... قاب عکسشان را ببینم و مادری که چه عاشقانه قاب عکس را نوازش میکند و خواهری که حسرت زده فقط نگاه می کند... باچه زبانی به مسئولان به ظاهر ،روشن فکر اینها رو بگوییم...! علیرضا یادت هست وقتی نماینده اشان آمد برای نظر سنجی ما کنار تو نشسته بودیم... غروب یکی از روزهای پائیزی بود... کاش می توانستم هر آنچه در دل دارم به زبان بیاورم... کاش... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ما می خواهیم گلزار شهدا، ،گلزار عشاق باقی بماند نه اینکه تبدیل شود به موزه مدرن جنگ...
By Ashoora.ir & Night Skin